· 2 دقیقه بخوانید
یک روز یک استاد وارد کلاس شد و از دانش آموزان خود خواست که برای یک آزمون غافلگیرانه آماده شوند. آنها با اضطراب در میزهای خود منتظر شدند تا آزمون شروع شود. استاد برگه ها را داد و به پشت بود طبق روال . از دانش آموزان خود خواست که صفحه را روشن کنند و شروع کنند. در کمال تعجب همه ، هیچ سوالی وجود نداشت ، فقط یک نقطه سیاه در مرکز صفحه خالی است.
استاد با دیدن این عبارات در چهره همه ، این موارد را به آنها گفت: "من از همه می خواهم آنچه را که می بینند در آنجا بنویسند". دانش آموزان گیج ، کار غیر قابل توضیح شروع کردند.
در پایان کلاس ، استاد تمام برگه های پاسخ را گرفت و شروع کرد به خواندن هر یک از آنها با صدای بلند در مقابل همه دانش آموزان. همه آنها بدون استثناء ، نقطه سیاه را توصیف کردند ، در تلاش بودند موقعیت خود را در وسط ورق و غیره توضیح دهند. پس از خواندن تمام پاسخهای دانش آموزان،استاد شروع به توضیح داد: "من این را نمی خواهم به شما نمره دهم ، فقط می خواستم چیزی را برای فکر کردن به شما بدهم. هیچ کس در مورد قسمت سفید کاغذ ننوشته است. همه روی نقطه سیاه تمرکز داشتند و همین اتفاق در زندگی ما رخ می دهد. یک کاغذ سفید برای مشاهده و لذت بردن داریم ، اما همیشه روی نقاط تاریک تمرکز می کنیم. زندگی ما هدیه ای است که از طرف خدا ، با عشق و مراقبت به ما عطا شده است و ما همیشه دلایلی داریم که طبیعت را روز به روز تجدید می کنیم ، دوستانمان در اطرافمان ، شغلی که معاش ما را تأمین می کند ، معجزاتی که هر روز شاهد آن هستیم.
با این حال ، ما فقط روی نقاط تاریک مانند مسائل بهداشتی که باعث ناراحتی ما می شود ، کمبود پول ، رابطه پیچیده با یک خانواده ، ناامیدی با دوستان و غیره. نقاط تاریک در مقایسه با همه چیزهایی که در زندگی ما وجود دارد بسیار اندک هستند ، اما آنها مواردی هستند که ذهن ما را آلوده می کنند. بنابراین چشم های خود را از لکه های سیاه زندگی خود دور کنید. از هر لحظه از زندگی خود لذت ببرید.