دنیایی به رنگ یاسی

دنیایی به رنگ یاسی

زندگی یعنی زنده و پاک زیستن و لمس حقایق بی نظیر هستی و بهترین استفاده از این هدیه ملکوتی وشکرگزاری
دنیایی به رنگ یاسی

دنیایی به رنگ یاسی

زندگی یعنی زنده و پاک زیستن و لمس حقایق بی نظیر هستی و بهترین استفاده از این هدیه ملکوتی وشکرگزاری

هدیه های

اینها وسایل هالوین است و گریم هالویینی است که مادرهمسر از امریکا یکسال پیش اورده بودند . ولی پشت رگال لباسهای همسر نادیده گرفته شد که تو این تعطیلات من به همه جای خونه سرکشی کردم و تمیزکاری کروم اینها را پیدا کروم......ولی من اگر این ماسک را بزنم و بروم یواشکی سراغ کسی مطمئننا دارفانی را وداع میگوید. یعنی خدای نکردخ با این ماسک بروم شبانه سراغ پدرم دور از جون زبونم لال از حاد میره .

وبال بودن توهین به ارزش های انسانی است

بال و آویزان و تحمیلی نباشید، شما ارزشمندترهستید.

یکی از مهمترین نکات طلاییییی در مورد داشتن یک زندگی ایده آل ، این است که برای رسیدن به اهداف خود از کوچک ترین خواسته تا اهداف بزرگ ، مزاحم و به اصطلاح آویزان شخصی نباید شد.
میدانی آویزان و وبال کسی شدن از نهایت خودخواهی و هوای نفسی است که شخص نمیتواند جلوی خواسته خودش را بگیرد و راضی به آزار دیگران است . و عواقب خیلی بدی دارد. خیلی بد
متاسفانه من افراد بسیار زیادی را دیده ام که مثال یک، کسی را دوست دارند ولی با دست و زبان خود باعث رنجنش و آزار او میشوند و تمام خواسته های معقول و نامعقول را به شخص که قاعدتا شوهر ایشان و مرد خانواده است تحمیل میکند. و
مثال دو، دوست دختر و پسری که بعد از مدتی هر کدام از طرفین راضی به ادمه رابطه نیستند و فکر میکنند بنا به هر علتی رابطه اینده ندارد. اما طرف دوم بدون هیچ قاعده ای به اسم دوست داشتن به هرقیمتز خودش را به او تحمیل میکند، نتیجه آن چیست؟ نهایتا یک روح غمگین،(تحمیل کننده) و یک روح سرکش و ازاردیده ( کسی که فرد خودش را به او تحمیل کرده) و نتیجه ان خیانت است.
چون هیچکس فرد اویزان و زورچپان را دوست ندارد. این آدم به حریم شخصی دیگران کار ندارد غالبا سلطه جوست، و برایش خوش امدن خوش نیامدن شریک زندگی و یا دوست اش مهم نیست، مهم امال و ارزوهای شخص خودش است. که در ورود به سالن عروسی فلان اهنگ مورد علاقه عروس پخش شود... و داماد فلان لباس مورد تایید خانواده عروس را بپوشد. همه چیز زورکی.
این افراد تا دست از زورگویی در غالب مظلوم نمایی و به اسم تنهایی برندارند روحشان رشد نمیکند
یا مادری یا پدری که با بازی با احساس فرزندش و مظلوم نمایی هر لحظه او را دچار احساس گناه شدید و به قولی باج گرفتن میکند.
کتاب بازی ها این ها را به صورت صریح و واضح و انواع بازی ها را که افراد ناخواسته میکنند را تو ضیح داده است.
نقش قربانی، نقش فداکار، نقش ...... و همش باج میگیرند.
دقیقا مثل کودکی که از پدر مادرش با گریه و بدعنقی امتیاز میگیرد.
دوست دادم راجع به بازی ها بیشتر بگویم

(چگونه احساس خوشبختی کنم؟ چگونه نسبت به خودم احساس خوب داشته باشم؟

(چگونه احساس خوشبختی کنم؟ چگونه نسبت به خودم احساس خوب داشته باشم؟ من که آدم صد در صد موفقی نیستم شغل شکوهمندی ندارم ،آدم حقیری هستم عین واقعیت،)
این گفتگوی ذهنی خیلی از افراد است که روحیه بد خود را به عوامل ژنتیکی و هورمون نسبت میدهند، و به عده ای نیز پدر و مادر خود را مسئول حال بدخود میدانند که مثلا در بچگی یک سری بدرفتاری ها و محرومیتها داشتند که در ضمیر ناخوداگاهشان ثبت شده و بعضی فکر میکنند اوضاع کشور و جهان داغون است، و مجبورند شرایط را تحمل کنند و مدام راجع به گرانی و کمبود امکانات و هوای آلوده و ... صحبت میکنند و روحیه شان بدتر بدتر میشود، دقیقا در همین زمان و با شرایط یکسان ، یک عده به حال خوب دقیقا در شرایط یکسان در حال کار و تلاش و بهتر کردن شرایط پیرامون خود هستند و انها هیچ بهانه ای قبول نمیکنند و به سوی بهتر شدن قاطعانه مبجنگند و اوضاع خود و اطرافیانشان را بهتر میکنند. همیشه لبخند بر لب دارند. با اینکه در موارد فوق پاره ای از واقعیت وجود دارد و بدون شک عوامل ژنتیکی، محیطی ، کودکی تاثیر در حال بد افراد دارد ، امد باید اعتراف کنیم که این فریب است که بگوییم نمیتوانیم احساسمان را تغییر دهیم، واقعیت این است که میتوانید احساستان را تغییر دهید.
#احساس_خوب #روحیه_خوبی_داشته_باشیم


پایین ترین ارتعاش - بالاترین ارتعاش

پایین ترین ارتعاش ، ارتعاش ناشی از شرمندگی است و پایییییین ترین ارتعاش است ، درجه دوم پایین ترین ارتعاش ترس است.
بالاترین ارتعاش صلح است .و بعد از آن عشق درجه دوم است.
پس هرگز نباید حس گناه و شرمندگی (البته اگر خطا نکرده باشیم) به خودمون تلقین کنیم، چون مانع بزرگی در جهت رشد و تعالی ما است. و اساسا کاری نکنیم که حس شرمنده بودن بکنیم.
صلح معنای وسیعتری دارد، یعنی با همه چیز و همه کس در صلح باشی، یعنی در خانه با تک تک اعضای خانواده، با مردم، با طبیعت، با درختان ، با خانه خودتان ، صلح و حس رضایتمندی داشته باشیم.
#پایین_ترین_ارتعاش #بالاترین_ارتعاش #یاس_بنفش

معرفی فیلم * دروازه نهم * رومن پولانسکی


معرفی فیلم خیلی جالب از رومن پولانسکی با بازی جانی دپ به اسم دروازه نهم. بازهم در این فیلم رمن پولانسکی خیلی ظریفانه پرده از اسرار شیطان پرستان بر میدارد. این جالب است کا فیلمهای پولانسکی اصلا هیچ موجود ترسناک و الکی ندارد و بدون استفاده از المانهای فیلم های ترسناک ، بهترین و هیجان انگیز فیلم را میبینی، مثل فیلم رزماری بیبی یا بچه رزماری که باید بگویم دوسه بار دیدم.

خلاصه ای از داستان : «دین کوروسو» (جانی دپ) دلال کتابهای کمیاب است و با تهیه این گونه کتابها برای کلکسیونرهای ثروتمند روزگار میگذراند. یک میلیونر نیویورکی به نام «بوریس بالکان» (لانگلا) از او می خواهد دو نسخه دیگر از کتاب «دروازه نهم به قلمرو پادشاهی سایه ها» را که یکی در پرتغال و دیگری در فرانسه است، بیابد. در افسانه ها آمده که این کتاب با همدستی شیطان نوشته شده و به همین دلیل نویسنده اش زنده زنده در آتش سوزانده شده است. قصد بوریس این است که با مقایسه کتابی که دارد با دونسخه دیگر، نسخه اصلی را تشخیص دهد.

این جالب بود که کتاب توسط شیطان نوشته شده بود و اینکه برام خیلی سوال بود دروازه نهم چی است؟ چون طرز تفکر رومن پولانسکی را خیلی جالب میدونم. و میدانم که اطلاعات زیادی راجع به ایلومیناتی ها و شیطان پرستی داشته است.

چرا که اگر بدانید بد نیست که همسر رومن پولانسکی را عده ای شیطان پرست به سرکردگی چالرز منسون با هشت ضربه چاقو کشتند و حتی به مهمانانش هم رحم نکردند و همه را کشتند.

خود منسون داستانی دارد جداگانه که من مستندش را دیدم که با این حجم کثافت کاری و قتل و کارهای خبیثانه آن موقع که مستند زندگی اش را دیدم زنده بود برای خودش خیلی شیک تو زندان بود و هنوز زنده بود. گویا سال 2017 به مرگ طبیعی مرده است. کسی که صدها نفر را زنده زنده سوزانده بود و قربانی کرده بود. نمیدونم این قوانین امریکا چطوریه که طرف با نیش باز تو زندان داشت زندگی اش میکرد.

اما از قبل میدونستم زن رومن پولانسکی به طرز فجیعی کشته شده. اما اینکه زندگینامه یک شیطان پرست به اسم چارلز منسون را دیدم فهمیدم خیلی چیزها پشت پرده است

  • جدیدا علاقمند شدم به فیلمهای رومن پولانسکی ، شاید در دهه بیست سالگی این فیلمها را به زور و صرفا جهت اینکه تو محافل روشنفکری حرفی داشته باشم می دیدم ولی اصلن دوست نداشتم، اما الان مثل تشنه به آب دنبال این چیزها هستم.
  • پدرم میگوید که من در موضوعات اخرزمانی غرق شدم، اما واقعیت اینه که اخرزمان دست از سر ما بر نمیدارد. وگرنه همه دوستان که از سال هشتاد و نه با من بودن میدونن من خیلی به زندگی عشق می ورزم و همواره در تدارک فردای بهتر هستم، اما عشق به ماوراطبیعه هم دارم. کاشکی دانشگاهی چیزی بود برای این موضوع البته صدبار گفتم.